پلورالیسم دینی از منابع دینی قابل استنباط هست یا نه؟[1]
پیش از بیان پاسخ، ابتدا به عنوان مقدمه باید به چند نکته توجه داشت: یک. پلورالیسم یا کثرت گرایی در حوزه های مختلفی قابل طرح است؛ مثلاً در حوزه ی سیاست، فرهنگ، فلسفه و بالاخره دین. کثرت انگاری نسبت به دین طرحی است که برخی از دانشمندان و متکلّمین غربی با تأثیرپذیری از دیدگاه فلسفی خاصی در پاسخ به بعضی مسائل عقیدتی و هم چنین برای حل برخی از مشکلات اجتماعی ارایه می دهند.[2] دو. کثرت گرایی دینی را بین دو یا چند دین، دو یا چند مذهب از یک دین و حتّی بین دو یا چند فرقه از یک مذهب می توان مطرح کرد؛ هم چنین پلورالیسم دینی گاهی در عرصه ی عمل و تعاملات اجتماعی طرح می شود و گاهی در حوزه ی نظر و معرفت. سه. با مقوله ی پلورالیسم دینی، همانند بسیاری از مباحث و مقوله های دیگر دینی به دو روش کلّی می توان برخورد علمی کرد: الف. با روش و نگاه برون دینی؛ ب. با شیوه و استدلال درون دینی. با توجه به این که سؤال مورد نظر از منظر درون دینی طرح شده است، در پاسخ آن نیز فقط از روش درون دینی استفاده می شود. واژه ی پلورالیسم (Pluralism) مشتق از واژه ی پلورال (Plural) به معنای جمع و کثرت و... است. پسوند ism (ایسم یا ایزم) دالّ بر گرایش و طرز فکری است که (در این جا) قائل به کثرت تعدد در امری است؛ بنابراین پلورالیسم[3]یعنی کثرت گرایی و پلورالیسم دینی یعنی مکتب و گرایشی که به کثرت و تعدّد ادیان معتقد است. آن چه ذکر شد، معنای لغوی پلورالیسم و پلورالیسم دینی بود. اینک به بررسی معانی اصطلاحی آن می پردازیم. در باره ی کثرت گرایی دینی، طرح های گوناگونی از سوی قائلین به آن ارایه شده است. در این مختصر ابتدا به برخی از آن ها اشاره می کنیم سپس با استفاده از ادله ی درون دینی(کتاب و سنت) به اختصار به ارزیابی آن ها می پردازیم: طرح اوّل: بیان طرح اوّل که در واقع ناظر به حوزه ی عمل و تعاملات اجتماعی است، این است که پیروان ادیان یا مذاهب یا فِرَق مختلف در یک جامعه و در چارچوب مجموعه ی واحدی از قوانین حاکم، با یک دیگر هم زیستی مسالمت آمیز داشته باشند؛ به حقوق یک دیگر احترام بگذارند؛ در پیش برد اهداف جامعه با یک دیگر هم کاری کنند و... در عین حال پیروان هر کدام، فقط آیین خود را حقّ مطلق دانسته، آیین دیگران را باطل محض بدانند.[4] بررسی طرح اوّل: این مدل از کثرت گرایی دینی، به دلایل متعدد و فراوان از قرآن کریم، سنت و سیره ی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه ی هدی(علیهم السلام) از قطعیات اسلام است و از نظر علمای اسلام اعم از شیعه و سنی جای هیچ شکی نسبت به آن وجود ندارد. قرآن کریم در این رابطه خطاب به مؤمنین می فرماید: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ)[5] و هم چنین به موحّدان عالم دستور صلح کل می دهد و می فرماید: (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَة سَواء بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ)؛ بگو ای اهل کتاب ! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یک سان است، که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیرد....[6] بلکه بالاتر از این، در خطاب به انسان از آن جهت که انسان است، خواه مسلمان باشد یا مسیحی، کلیمی باشد یا زرتشتی، دستور زندگی مسالمت آمیزِ جهان شمول می دهد. دین اسلام به مسلمین می گوید: نسبت به کسانی که با شما قتال در دین نکردند و شما را از خانه هایتان بیرون نراندند، به نیکی و عدالت رفتار کنید و نسبت به آن ها ظلم نکنید؛ نسبت به آن ها رئوف و عطوف باشید؛ حقوقشان را رعایت کنید و نیازهایشان را تامین کنید.[7]و[8] با توجه و دقت در این دلایل و شواهد که به عنوان نمونه فقط به چند آیه اشاره شد جای هیچ شکی باقی نمی ماند در این که دین مبین اسلام کثرت گرایی دینی به این معنا را کاملا قبول دارد.[9] طرح دوم: تفسیر دوم از کثرت گرایی دینی آن است که دین حقّ یکی بیش نیست؛ اما این حقیقت مطلق واحد به طور تام و کامل به دست هیچ پیامبری از پیامبران الهی نرسیده است؛ بلکه آن حقیقت مطلق به هر یک از ایشان به شکلی تجلی کرده است؛ به عبارت دیگر، هر یک از ادیان اسلام، مسیحیت، یهودیت یا... جلوه ای از جلوه های آن حقیقت واحد هستند. اختلاف این جلوه ها، اختلاف حقّ و باطل نیست؛ یعنی چنین نیست که مثلا دین اسلامو سایر ادیان باطل باشند؛ بلکه سرّ اختلاف بین ادیان، اختلاف در نظرگاه است؛ یعنی هر پیامبری از یک زاویه به آن دین واحد مطلق نگریسته و جلوه ی خاصی از آن را دریافت کرده است؛ بنا بر این، همه ی ادیان در حقّانیّت و تضمین سعادت بشر یک سان هستند.[10] بررسی طرح دوم: استاد مطهّری در این رابطه می گوید: در سراسر قرآن اصرار عجیبی هست که دین از اوّل تا آخر جهان یکی بیش نیست و همه ی پیامبران، بشر را به یک دین دعوت کرده اند. در سوره ی مائده، آیه ی 48 می گوید: (لِکُلّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً)؛[11] برای هر کدام (هر قوم و امت) یک راه ورود و یک طریقه ی خاص قرار دادیم).[12] برخی از علل تعدد شرایع عبارت بوده اند از: الف. تحریف شرایع در طول زمان؛ ب. تغییر شرایط، نیازمندی ها و استعدادهای انسان.[13] نکته ی دوم قابل توجه این است که باید دو مسئله را از یک دیگر تفکیک کرد: یک. کیفیت برخورد و تعامل با پیروان ادیان الهی؛ دو. چگونگی مواجهه با عقاید و آموزه های دینی این ادیان. این که حکومت اسلامی و مسلمین با پیروان ادیان الهی بلکه با پیروان مکاتب بشری، مادام که بر ضد اسلام و مسلمین توطئه نکرده اند، باید به نیکی و عدالت رفتار کنند، از قطعیّات اسلام است.[14] قرآن کریم در آیه ی 8 سوره ی ممتحنه می فرماید: (لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)؛ خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی کند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. هم چنین حضرت علی(علیه السلام) در فرمان معروفش به جناب مالک اشتر نخعی(رحمه الله)ایشان را به عنوان حاکم مصر موظّف می کند که نسبت به همه ی رعیّت اعم از مسلمان و غیر مسلمان، دین دار و بی دین، رحمت و رأفت داشته باشد. چنان که می فرمایند: و مهربانی بر رعیت را برای دل خویش پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان، و مباش هم چون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری! چه رَعیّت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواَند، و دسته ی دیگر در آفرینش با تو همانند[15]. علاوه بر کتاب و سنت، سیره و روش پیامبر اسلام و ائمه ی هُدی(علیهم السلام)نیز دلیل روشنی است بر این مدعا؛ با توجه به این دلایل قرآنی و روایی و سیره ی پیامبر و امامان(علیهم السلام) ما موظّف هستیم نسبت به اهل کتاب با قسط و عدل و نیکی رفتار کنیم و به آن ها ظلم نکنیم. جان و مال و ناموس ایشان در حکومت و جامعه ی اسلامی محترم است و کسی حقّ تَعرّض به ایشان را ندارد. امّا مسئله ی دوم که بیان گر کیفیّت برخورد اسلام و مسلمین با عقاید و آموزه های دینی ادیان موجود الهی است، بحث دیگری است که در ذیل ارایه می شود. همان طور که بیان شد، حقیقت ادیان الهی یکی بیش نیست و دین در نزد خداوند فقط اسلام[16] است؛ لیکن شرایع و قوانین پیامبران با یک دیگر متفاوت بوده است. هر شریعتی در شرایط خاصّی از زندگی و رشد استعدادها و نیازمندی های بشر، تا زمان مشخصی نازل شده است و پس از تغییر آن شرایط و سپری شدن زمان تعیین شده از طرف خداوند، شریعت جدید جای گزین آن می شده است[17] و از آن پس، عمل به شریعت سابق، مطلوب خداوند نبوده و همه ی بندگان مَکلَّف به تبعیت از شریعت جدید بوده اند. شرایع الهی همه در طول یک دیگر بوده اند، نه در عرض هم. تفاوت تعلیمات انبیا با یک دیگر... از نوع تفاوت تعلیمات کلاس های عالی تر با کلاس های دانی تر... بوده است.[18] این سلسله ی نورانی ادامه داشته است تا ظهور دین مبین اسلام که به فرموده ی قرآن کریم آخرین[19] شریعت الهی و ناسخ همه ی شرایع پیش از خود،[20] هم چنین تصدیق کننده ی آن ها می باشد.[21] از سوی دیگر، قرآن کریم در آیات متعددی[22] رسالت پیامبر اسلام را جهانی معرفی می کند و همه ی بندگان خدا را مُکَلَّف به تبعیّت از آن می کند و می فرماید: (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ)؛[23] و هر کس جز اسلام، آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیان کاران است. کیفیّت مواجهه ی اسلام با آموزه های ادیان الهی با توجه به این مقدمه ی مهم و مطلب عمیق، اکنون کیفیت مواجهه با عقاید و آموزه های ادیان الهی را از زمان ظهور اسلام به بعد، در دو وضعیت بررسی می کنیم: یک. وضعیت قبل از تحریف؛ دو. وضعیت بعد از تحریف. یک. وضعیت قبل از تحریف چنان چه اشاره شد، شریعت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) ناسخ همه ی شرایع پیشین است و بعد از اسلام عمل به غیر اسلام هرگز پذیرفته نخواهد شد. لیکن از دیگر سو، ایمان و احترام به تمام شرایع الهی و تمام آن چه که خداوند بر پیامبران خود نازل کرده است، بر جمیع پیامبران و پیروان ایشان واجب است. تکذیب بخشی از آن منجر به تکذیب همه ی آن ها می شود. شرط ایمان و احترام به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) آن است که به تمام پیامبران سابق و شرایع ایشان، ایمان داشته و احترام کنیم.[24]و[25] دو. وضعیت بعد از تحریف پیش از بیان چگونگی برخورد با شرایع تحریف شده ی الهی ابتدا باید به دلایل تحریف آن ها به طور اختصار اشاره کنیم. همان طور که در سؤال نیز به این حقیقت اذعان شده است، تحریف شدن شرایع و کتاب های آسمانی قبل از قرآن، از قطعیّات تاریخ و قرآن است. در این جا فقط به چند آیه ی قرآن در این رابطه اشاره می کنیم: قرآن کریم در آیه ی 75 سوره ی بقره ی می فرماید: (أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ)؛[26] آیا انتظار دارید به آیین شما ایمان بیاورند، با این که عده ای از آنان، سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند؛ در حالی که علم و اطلاع داشتند؟! با توجه به این آیات، روشن می شود که کتاب های آسمانی کنونی که در دست پیروان ایشان هست، نه تنها از سوی خداوند نیامده[27] و به دست عده ای که برخی از آن ها دنیاپرست بوده اند نگاشته شده است بلکه مورد تأیید و احترام قرآن کریم نیز نمی باشد و بلکه بالاتر، مورد بغض و ذم خداوند در قرآن قرار گرفته است.[28] اکنون سؤال این است که احترام به این عقاید و دستورات غیرالهی چه معنایی می تواند داشته باشد؟ اگر مقصود از احترام، آن است که این عقاید و آموزه ها را مقدس و حقیقت شماریم، می بینم که از هیچ گونه صحت و تقدس و پاکی برخوردار نیستند؛ بلکه مورد بغض حضرت ایشان نیز هستند و اگر مقصود از احترام این است که ما معتقد باشیم بر این که پیروی از آن ها ضامن سعادت پیروان است، این معنا نیز می تواند درست باشد؛ زیرا همان طور که بیان شد با آمدن هر شریعت جدید، شریعت سابق نسخ شده و دیگر عمل به آن، مورد تأیید و قبول خداوند نیست؛ حتّی اگر آن شریعت سابق تحریف نشده باشد؛ چه رسد به این که شرایع کنونی همه تحریف شده اند. و اگر منظور از احترام آن است که در برخورد با پیروان این شرایع، در مقام بحث و گفت و گو در باره ی عقاید و آموزه های دینی ایشان، باید با منطقی استوار و عالمانه و با رعایت ادب و احترام و به تعبیر قرآن کریم با روش جدال احسن و با ایشان برخورد کرد، البته این کلامی است به حقّ و مورد قبول دین اسلام. ادله ی فراوانی از قرآن و روایات و سیره و روش[29] اهل بیت(علیهم السلام) دال بر این مطلب وجود دارد؛ برای نمونه می توان به آیه ی 46 از سوره ی عنکبوت اشاره کرد که می فرماید: (وَ لا تُجادِلوا اَهلَ الکتابِ اِلاّ بالَّتی هی اَحْسَنُ اِلاّ الذین ظَلَموا مِنْهُم...)؛[30] با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید مگر کسانی از آنان که ستم کردند، و به آن ها بگویید: ما به تمام آن چه از رسول خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم. هم چنین قرآن کریم از دشنام دادن و توهین به عقاید ایشان[31] نهی می کند، آن جا که می فرماید: (وَ لا تَسُبُّوا الذّینَ یَدْعونَ مِنْ دونِ اللّهِ فَیَسُبَو اللّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْم...)؛ (به معبود) کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید؛ مبادا آن ها (نیز) از روی (ظلم) و جهل خدا را دشنام دهند....).[32] پی نوشتها: [1]. محقق: علی مهدوی فرید، کار شناس ارشد الهیات و معارف اسلامی. [2]. حمید پارسانیا، فصل نامه ی کتاب نقد: زمینه های عقیدتی و اجتماعی پلورالیسم، سال اوّل، شماره ی 4، ص 55. [3]. محمد رضا جعفری، فرهنگ فشرده ی انگلیسی انگلیسی، انگلیسی فارسی، (تهران: تنویر، چاپ سوم، 1377) ج 2، ص 921. [4]. کتاب نقد: سال اوّل، شماره ی 4، ص 133 و 334. [5]. سوره ی حجرات، آیه ی 10. [6]. سوره ی آل عمران، آیه ی 64. [7]. سوره ی ممتحنه، آیه ی 8. [8] آیت الله عبدالله جوادی آملی، کتاب نقد: آیت الله علاّمه جوادی آملی و پلورالیسم دینی، سال اوّل، شماره ی 4، ص 352. [9]. برای مطالعه ی بیش تر ر. ک: به کتاب نقد: سال اوّل، شماره ی 4، صص 116، 195 تا 198، 335، 336، 352، 353. [10]. کتاب نقد: سال اوّل، شماره ی 4، صص 111، 133، 139،336، 337. [11]. هم چنین آیه ی 67، سوره ی حج: (برای هر امتی عبادتی قرار دادیم تا آن عبادت را (در پیش گاه خدا) انجام دهند؛ پس نباید در این امر با توجه شراع برخیزند. [12]. مرتضی مطهّری، همان، ص 158. [13]. همان، ص 156 و 157. [14]. آیت اللّه محمدتقی مصباح یزدی، کتاب نقد: استاد مصباح یزدی و پلورالیسم دینی، سال اوّل، شماره ی 4، ص 334 و 335 و 336. آیت اللّه عبدالله جوادی آملی، کتاب نقد: آیت الله علاّمه جوادی آملی و پلورالیسم دینی، سال اوّل، شماره ی 4، ص 352 و 353. [15]. نهج البلاغه، ترجمه ی دکتر سید جعفر شهیدی، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1374)، ص 326. [16]. (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ). سوره ی آل عمران، آیه ی 19. [17]. مرتضی مطهّری، اسلام و مقتضیّات زمان، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهارم، بهار 1368)، ج 1، ص 355 تا 388. [18]. مرتضی مطهّری، مجموعه آثار / ختم نبوت، ص 159. [19]. (ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ ...)؛ مُحمّد(صلی الله علیه وآله)پدر هیچ یک ازمردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است. سوره ی احزاب، آیه ی 40. [20]. (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً)؛ او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حقّ فرستاده تا آن را بر همه ی ادیان پیروز کند و کافی است که خدا گواه این موضوع باشد. سوره ی فتح، آیه ی 28، هم چنین ر. ک: سوره ی صف، آیه ی 9؛ توبه، آیه ی 33. [21]. (وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِر بِهِ...)؛ و به آن چه نازل کرده ام = قرآن ایمان بیاورید که نشان های آن با آن چه در کتاب های شماست مطابقت دارد؛ و نخستین کافر به آن نباشید؛...) سوره ی بقره، آیه ی 41. هم چنین ر.ک: سوره ی بقره، آیه ی 285؛ احقاف، آیه ی 30 و... [22]. (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً)؛ زوال ناپذیر و پربرکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده ی جهانیان باشد. سوره ی فرقان، آیه ی 1؛ هم چنین ر. ک: سوره ی بقره، آیه ی 185؛ نساء آیه ی، 174؛ یونس، آیه ی 108؛ انعام، آیه ی 19؛ سَبَأ، آیه ی 28؛ تکویر، آیه ی 27؛ انبیاء، آیه ی 107؛ اعراف، آیه ی 158. و... [23]. سوره ی آل عمران، آیه ی 85. استاد مطهّری در رابطه با تعبیر (اسلام) در این آیه می گوید: (اگر گفته شود که مراد از اسلام خصوص دین ما نیست بلکه منظور تسلیم خدا شدن است! پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است؛ ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان شکل آن همان دین گران مایه ای است که به دست حضرت خاتم الانبیا(صلی الله علیه وآله وسلم)، ظهور یافته است و قهراً کلمه ی اسلام بر آن منطبق می گردد و بس). دقت کنید [24]. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ...)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبرش، و کتابی که بر او نازل کرده، و کتب (آسمانی) که پیش از این فرستاده ایمان (واقعی) بیاورید. کسی که خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند، در گم راهی دور و درازی افتاده است. سوره ی نساء، آیه ی 136؛ هم چنین ر. ک: سوره ی آل عمران، آیه ی 81 تا 84؛ شوری، آیه ی 15؛ بقره، آیه ی 285؛ بقره، آیه ی 4 و.... [25] محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی، (قم: موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چاپ اوّل، پاییز 1376)، ص 216 تا 225. [26] هم چنین ر.ک: سوره ی بقره، آیه ی 79؛ آل عمران، آیه ی 78؛ مائده، آیه ی 15 و 41. [27]. البته اگر بتوان با دلایل قطعی ثابت کرد که برخی از آموزه های این کتب اسمانی تحریف نشده است، چنان چه از آیه ی 43 سوره ی مائده در باره ی برخی از احکام تورات چنین استفاده می شود، در این صورت ایمان و احترام به این موارد (البته اگر این موارد کاملا مشخص باشند) به همان توصیفی که در (وضعیت قبل از تحریف) گذشت، لازم است. [28]. سوره ی توبه، آیه ی 30: (وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یُؤْفَکُونَ)؛ یهود گفتند: عُزَیر پسر خداست، و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است که با زبان خود می گوید، که همانند گفتار کافران پیشین است؛ خدا آنان را بکشد، چگونه ازانحراف می یابند!؛ هم چنین ر.ک: سوره ی مائده، آیات 18 و 64؛ بقره، آیه ی 120؛ نساء، آیات 157، 171؛ آل عمران، آیات 69 تا 73؛ مائده، آیه ی 73. [29]. برای مطالعه ی بیش تر در این زمینه ر.ک: محمدمحمدی ری شهری، بحث آزادی در اسلام، (قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم، چ2، تیرماه 1372). [30]. هم چنین ر.ک: سوره ی نحل، آیه ی 125؛ هود، آیه ی 32 و... [31]. البته باید توجه داشت منظور از (کسانی که غیر خدا را می خوانند) در این آیه مشترکین هستند. لیکن مورد خاص، حکم این آیه را منحصر در خود نمی کند بلکه این نهی از دشنام، در باره ی عقاید اهل کتاب نیز صادق است. [32]. سوره ی انعام، آیه ی 108. منبع: پلورالیسم دینی ، رضا مصطفی لو، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1380).
عنوان سوال:

پلورالیسم دینی از منابع دینی قابل استنباط هست یا نه؟[1]


پاسخ:

پیش از بیان پاسخ، ابتدا به عنوان مقدمه باید به چند نکته توجه داشت:
یک. پلورالیسم یا کثرت گرایی در حوزه های مختلفی قابل طرح است؛ مثلاً در حوزه ی سیاست، فرهنگ، فلسفه و بالاخره دین. کثرت انگاری نسبت به دین طرحی است که برخی از دانشمندان و متکلّمین غربی با تأثیرپذیری از دیدگاه فلسفی خاصی در پاسخ به بعضی مسائل عقیدتی و هم چنین برای حل برخی از مشکلات اجتماعی ارایه می دهند.[2]
دو. کثرت گرایی دینی را بین دو یا چند دین، دو یا چند مذهب از یک دین و حتّی بین دو یا چند فرقه از یک مذهب می توان مطرح کرد؛ هم چنین پلورالیسم دینی گاهی در عرصه ی عمل و تعاملات اجتماعی طرح می شود و گاهی در حوزه ی نظر و معرفت.
سه. با مقوله ی پلورالیسم دینی، همانند بسیاری از مباحث و مقوله های دیگر دینی به دو روش کلّی می توان برخورد علمی کرد: الف. با روش و نگاه برون دینی؛ ب. با شیوه و استدلال درون دینی. با توجه به این که سؤال مورد نظر از منظر درون دینی طرح شده است، در پاسخ آن نیز فقط از روش درون دینی استفاده می شود.
واژه ی پلورالیسم (Pluralism) مشتق از واژه ی پلورال (Plural) به معنای جمع و کثرت و... است. پسوند ism (ایسم یا ایزم) دالّ بر گرایش و طرز فکری است که (در این جا) قائل به کثرت تعدد در امری است؛ بنابراین پلورالیسم[3]یعنی کثرت گرایی و پلورالیسم دینی یعنی مکتب و گرایشی که به کثرت و تعدّد ادیان معتقد است.
آن چه ذکر شد، معنای لغوی پلورالیسم و پلورالیسم دینی بود. اینک به بررسی معانی اصطلاحی آن می پردازیم. در باره ی کثرت گرایی دینی، طرح های گوناگونی از سوی قائلین به آن ارایه شده است. در این مختصر ابتدا به برخی از آن ها اشاره می کنیم سپس با استفاده از ادله ی درون دینی(کتاب و سنت) به اختصار به ارزیابی آن ها می پردازیم:
طرح اوّل: بیان طرح اوّل که در واقع ناظر به حوزه ی عمل و تعاملات اجتماعی است، این است که پیروان ادیان یا مذاهب یا فِرَق مختلف در یک جامعه و در چارچوب مجموعه ی واحدی از قوانین حاکم، با یک دیگر هم زیستی مسالمت آمیز داشته باشند؛ به حقوق یک دیگر احترام بگذارند؛ در پیش برد اهداف جامعه با یک دیگر هم کاری کنند و... در عین حال پیروان هر کدام، فقط آیین خود را حقّ مطلق دانسته، آیین دیگران را باطل محض بدانند.[4]
بررسی طرح اوّل: این مدل از کثرت گرایی دینی، به دلایل متعدد و فراوان از قرآن کریم، سنت و سیره ی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه ی هدی(علیهم السلام) از قطعیات اسلام است و از نظر علمای اسلام اعم از شیعه و سنی جای هیچ شکی نسبت به آن وجود ندارد.
قرآن کریم در این رابطه خطاب به مؤمنین می فرماید: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ)[5] و هم چنین به موحّدان عالم دستور صلح کل می دهد و می فرماید: (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَة سَواء بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ)؛ بگو ای اهل کتاب ! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یک سان است، که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیرد....[6]
بلکه بالاتر از این، در خطاب به انسان از آن جهت که انسان است، خواه مسلمان باشد یا مسیحی، کلیمی باشد یا زرتشتی، دستور زندگی مسالمت آمیزِ جهان شمول می دهد. دین اسلام به مسلمین می گوید: نسبت به کسانی که با شما قتال در دین نکردند و شما را از خانه هایتان بیرون نراندند، به نیکی و عدالت رفتار کنید و نسبت به آن ها ظلم نکنید؛ نسبت به آن ها رئوف و عطوف باشید؛ حقوقشان را رعایت کنید و نیازهایشان را تامین کنید.[7]و[8]
با توجه و دقت در این دلایل و شواهد که به عنوان نمونه فقط به چند آیه اشاره شد جای هیچ شکی باقی نمی ماند در این که دین مبین اسلام کثرت گرایی دینی به این معنا را کاملا قبول دارد.[9]
طرح دوم: تفسیر دوم از کثرت گرایی دینی آن است که دین حقّ یکی بیش نیست؛ اما این حقیقت مطلق واحد به طور تام و کامل به دست هیچ پیامبری از پیامبران الهی نرسیده است؛ بلکه آن حقیقت مطلق به هر یک از ایشان به شکلی تجلی کرده است؛ به عبارت دیگر، هر یک از ادیان اسلام، مسیحیت، یهودیت یا... جلوه ای از جلوه های آن حقیقت واحد هستند. اختلاف این جلوه ها، اختلاف حقّ و باطل نیست؛ یعنی چنین نیست که مثلا دین اسلامو سایر ادیان باطل باشند؛ بلکه سرّ اختلاف بین ادیان، اختلاف در نظرگاه است؛ یعنی هر پیامبری از یک زاویه به آن دین واحد مطلق نگریسته و جلوه ی خاصی از آن را دریافت کرده است؛ بنا بر این، همه ی ادیان در حقّانیّت و تضمین سعادت بشر یک سان هستند.[10]
بررسی طرح دوم: استاد مطهّری در این رابطه می گوید: در سراسر قرآن اصرار عجیبی هست که دین از اوّل تا آخر جهان یکی بیش نیست و همه ی پیامبران، بشر را به یک دین دعوت کرده اند.
در سوره ی مائده، آیه ی 48 می گوید: (لِکُلّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً)؛[11] برای هر کدام (هر قوم و امت) یک راه ورود و یک طریقه ی خاص قرار دادیم).[12]
برخی از علل تعدد شرایع عبارت بوده اند از: الف. تحریف شرایع در طول زمان؛ ب. تغییر شرایط، نیازمندی ها و استعدادهای انسان.[13]
نکته ی دوم قابل توجه این است که باید دو مسئله را از یک دیگر تفکیک کرد: یک. کیفیت برخورد و تعامل با پیروان ادیان الهی؛ دو. چگونگی مواجهه با عقاید و آموزه های دینی این ادیان.
این که حکومت اسلامی و مسلمین با پیروان ادیان الهی بلکه با پیروان مکاتب بشری، مادام که بر ضد اسلام و مسلمین توطئه نکرده اند، باید به نیکی و عدالت رفتار کنند، از قطعیّات اسلام است.[14] قرآن کریم در آیه ی 8 سوره ی ممتحنه می فرماید: (لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)؛ خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی کند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.
هم چنین حضرت علی(علیه السلام) در فرمان معروفش به جناب مالک اشتر نخعی(رحمه الله)ایشان را به عنوان حاکم مصر موظّف می کند که نسبت به همه ی رعیّت اعم از مسلمان و غیر مسلمان، دین دار و بی دین، رحمت و رأفت داشته باشد. چنان که می فرمایند: و مهربانی بر رعیت را برای دل خویش پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان، و مباش هم چون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری! چه رَعیّت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواَند، و دسته ی دیگر در آفرینش با تو همانند[15].
علاوه بر کتاب و سنت، سیره و روش پیامبر اسلام و ائمه ی هُدی(علیهم السلام)نیز دلیل روشنی است بر این مدعا؛ با توجه به این دلایل قرآنی و روایی و سیره ی پیامبر و امامان(علیهم السلام) ما موظّف هستیم نسبت به اهل کتاب با قسط و عدل و نیکی رفتار کنیم و به آن ها ظلم نکنیم. جان و مال و ناموس ایشان در حکومت و جامعه ی اسلامی محترم است و کسی حقّ تَعرّض به ایشان را ندارد.
امّا مسئله ی دوم که بیان گر کیفیّت برخورد اسلام و مسلمین با عقاید و آموزه های دینی ادیان موجود الهی است، بحث دیگری است که در ذیل ارایه می شود.
همان طور که بیان شد، حقیقت ادیان الهی یکی بیش نیست و دین در نزد خداوند فقط اسلام[16] است؛ لیکن شرایع و قوانین پیامبران با یک دیگر متفاوت بوده است. هر شریعتی در شرایط خاصّی از زندگی و رشد استعدادها و نیازمندی های بشر، تا زمان مشخصی نازل شده است و پس از تغییر آن شرایط و سپری شدن زمان تعیین شده از طرف خداوند، شریعت جدید جای گزین آن می شده است[17] و از آن پس، عمل به شریعت سابق، مطلوب خداوند نبوده و همه ی بندگان مَکلَّف به تبعیت از شریعت جدید بوده اند.
شرایع الهی همه در طول یک دیگر بوده اند، نه در عرض هم. تفاوت تعلیمات انبیا با یک دیگر... از نوع تفاوت تعلیمات کلاس های عالی تر با کلاس های دانی تر... بوده است.[18]
این سلسله ی نورانی ادامه داشته است تا ظهور دین مبین اسلام که به فرموده ی قرآن کریم آخرین[19] شریعت الهی و ناسخ همه ی شرایع پیش از خود،[20] هم چنین تصدیق کننده ی آن ها می باشد.[21]
از سوی دیگر، قرآن کریم در آیات متعددی[22] رسالت پیامبر اسلام را جهانی معرفی می کند و همه ی بندگان خدا را مُکَلَّف به تبعیّت از آن می کند و می فرماید: (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ)؛[23] و هر کس جز اسلام، آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیان کاران است.
کیفیّت مواجهه ی اسلام با آموزه های ادیان الهی
با توجه به این مقدمه ی مهم و مطلب عمیق، اکنون کیفیت مواجهه با عقاید و آموزه های ادیان الهی را از زمان ظهور اسلام به بعد، در دو وضعیت بررسی می کنیم: یک. وضعیت قبل از تحریف؛ دو. وضعیت بعد از تحریف.
یک. وضعیت قبل از تحریف
چنان چه اشاره شد، شریعت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) ناسخ همه ی شرایع پیشین است و بعد از اسلام عمل به غیر اسلام هرگز پذیرفته نخواهد شد. لیکن از دیگر سو، ایمان و احترام به تمام شرایع الهی و تمام آن چه که خداوند بر پیامبران خود نازل کرده است، بر جمیع پیامبران و پیروان ایشان واجب است. تکذیب بخشی از آن منجر به تکذیب همه ی آن ها می شود. شرط ایمان و احترام به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) آن است که به تمام پیامبران سابق و شرایع ایشان، ایمان داشته و احترام کنیم.[24]و[25]
دو. وضعیت بعد از تحریف
پیش از بیان چگونگی برخورد با شرایع تحریف شده ی الهی ابتدا باید به دلایل تحریف آن ها به طور اختصار اشاره کنیم. همان طور که در سؤال نیز به این حقیقت اذعان شده است، تحریف شدن شرایع و کتاب های آسمانی قبل از قرآن، از قطعیّات تاریخ و قرآن است. در این جا فقط به چند آیه ی قرآن در این رابطه اشاره می کنیم:
قرآن کریم در آیه ی 75 سوره ی بقره ی می فرماید: (أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ)؛[26] آیا انتظار دارید به آیین شما ایمان بیاورند، با این که عده ای از آنان، سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند؛ در حالی که علم و اطلاع داشتند؟!
با توجه به این آیات، روشن می شود که کتاب های آسمانی کنونی که در دست پیروان ایشان هست، نه تنها از سوی خداوند نیامده[27] و به دست عده ای که برخی از آن ها دنیاپرست بوده اند نگاشته شده است بلکه مورد تأیید و احترام قرآن کریم نیز نمی باشد و بلکه بالاتر، مورد بغض و ذم خداوند در قرآن قرار گرفته است.[28]
اکنون سؤال این است که احترام به این عقاید و دستورات غیرالهی چه معنایی می تواند داشته باشد؟
اگر مقصود از احترام، آن است که این عقاید و آموزه ها را مقدس و حقیقت شماریم، می بینم که از هیچ گونه صحت و تقدس و پاکی برخوردار نیستند؛ بلکه مورد بغض حضرت ایشان نیز هستند و اگر مقصود از احترام این است که ما معتقد باشیم بر این که پیروی از آن ها ضامن سعادت پیروان است، این معنا نیز می تواند درست باشد؛ زیرا همان طور که بیان شد با آمدن هر شریعت جدید، شریعت سابق نسخ شده و دیگر عمل به آن، مورد تأیید و قبول خداوند نیست؛ حتّی اگر آن شریعت سابق تحریف نشده باشد؛ چه رسد به این که شرایع کنونی همه تحریف شده اند.
و اگر منظور از احترام آن است که در برخورد با پیروان این شرایع، در مقام بحث و گفت و گو در باره ی عقاید و آموزه های دینی ایشان، باید با منطقی استوار و عالمانه و با رعایت ادب و احترام و به تعبیر قرآن کریم با روش جدال احسن و با ایشان برخورد کرد، البته این کلامی است به حقّ و مورد قبول دین اسلام. ادله ی فراوانی از قرآن و روایات و سیره و روش[29] اهل بیت(علیهم السلام) دال بر این مطلب وجود دارد؛ برای نمونه می توان به آیه ی 46 از سوره ی عنکبوت اشاره کرد که می فرماید: (وَ لا تُجادِلوا اَهلَ الکتابِ اِلاّ بالَّتی هی اَحْسَنُ اِلاّ الذین ظَلَموا مِنْهُم...)؛[30] با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید مگر کسانی از آنان که ستم کردند، و به آن ها بگویید: ما به تمام آن چه از رسول خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم.
هم چنین قرآن کریم از دشنام دادن و توهین به عقاید ایشان[31] نهی می کند، آن جا که می فرماید: (وَ لا تَسُبُّوا الذّینَ یَدْعونَ مِنْ دونِ اللّهِ فَیَسُبَو اللّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْم...)؛ (به معبود) کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید؛ مبادا آن ها (نیز) از روی (ظلم) و جهل خدا را دشنام دهند....).[32]
پی نوشتها:
[1]. محقق: علی مهدوی فرید، کار شناس ارشد الهیات و معارف اسلامی.
[2]. حمید پارسانیا، فصل نامه ی کتاب نقد: زمینه های عقیدتی و اجتماعی پلورالیسم، سال اوّل، شماره ی 4، ص 55.
[3]. محمد رضا جعفری، فرهنگ فشرده ی انگلیسی انگلیسی، انگلیسی فارسی، (تهران: تنویر، چاپ سوم، 1377) ج 2، ص 921.
[4]. کتاب نقد: سال اوّل، شماره ی 4، ص 133 و 334.
[5]. سوره ی حجرات، آیه ی 10.
[6]. سوره ی آل عمران، آیه ی 64.
[7]. سوره ی ممتحنه، آیه ی 8.
[8] آیت الله عبدالله جوادی آملی، کتاب نقد: آیت الله علاّمه جوادی آملی و پلورالیسم دینی، سال اوّل، شماره ی 4، ص 352.
[9]. برای مطالعه ی بیش تر ر. ک: به کتاب نقد: سال اوّل، شماره ی 4، صص 116، 195 تا 198، 335، 336، 352، 353.
[10]. کتاب نقد: سال اوّل، شماره ی 4، صص 111، 133، 139،336، 337.
[11]. هم چنین آیه ی 67، سوره ی حج: (برای هر امتی عبادتی قرار دادیم تا آن عبادت را (در پیش گاه خدا) انجام دهند؛ پس نباید در این امر با توجه شراع برخیزند.
[12]. مرتضی مطهّری، همان، ص 158.
[13]. همان، ص 156 و 157.
[14]. آیت اللّه محمدتقی مصباح یزدی، کتاب نقد: استاد مصباح یزدی و پلورالیسم دینی، سال اوّل، شماره ی 4، ص 334 و 335 و 336.
آیت اللّه عبدالله جوادی آملی، کتاب نقد: آیت الله علاّمه جوادی آملی و پلورالیسم دینی، سال اوّل، شماره ی 4، ص 352 و 353.
[15]. نهج البلاغه، ترجمه ی دکتر سید جعفر شهیدی، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1374)، ص 326.
[16]. (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ). سوره ی آل عمران، آیه ی 19.
[17]. مرتضی مطهّری، اسلام و مقتضیّات زمان، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهارم، بهار 1368)، ج 1، ص 355 تا 388.
[18]. مرتضی مطهّری، مجموعه آثار / ختم نبوت، ص 159.
[19]. (ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ ...)؛ مُحمّد(صلی الله علیه وآله)پدر هیچ یک ازمردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است. سوره ی احزاب، آیه ی 40.
[20]. (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً)؛ او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حقّ فرستاده تا آن را بر همه ی ادیان پیروز کند و کافی است که خدا گواه این موضوع باشد. سوره ی فتح، آیه ی 28، هم چنین ر. ک: سوره ی صف، آیه ی 9؛ توبه، آیه ی 33.
[21]. (وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِر بِهِ...)؛ و به آن چه نازل کرده ام = قرآن ایمان بیاورید که نشان های آن با آن چه در کتاب های شماست مطابقت دارد؛ و نخستین کافر به آن نباشید؛...) سوره ی بقره، آیه ی 41. هم چنین ر.ک: سوره ی بقره، آیه ی 285؛ احقاف، آیه ی 30 و...
[22]. (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً)؛ زوال ناپذیر و پربرکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده ی جهانیان باشد. سوره ی فرقان، آیه ی 1؛ هم چنین ر. ک: سوره ی بقره، آیه ی 185؛ نساء آیه ی، 174؛ یونس، آیه ی 108؛ انعام، آیه ی 19؛ سَبَأ، آیه ی 28؛ تکویر، آیه ی 27؛ انبیاء، آیه ی 107؛ اعراف، آیه ی 158. و...
[23]. سوره ی آل عمران، آیه ی 85. استاد مطهّری در رابطه با تعبیر (اسلام) در این آیه می گوید:
(اگر گفته شود که مراد از اسلام خصوص دین ما نیست بلکه منظور تسلیم خدا شدن است! پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است؛ ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان شکل آن همان دین گران مایه ای است که به دست حضرت خاتم الانبیا(صلی الله علیه وآله وسلم)، ظهور یافته است و قهراً کلمه ی اسلام بر آن منطبق می گردد و بس). دقت کنید
[24]. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ...)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبرش، و کتابی که بر او نازل کرده، و کتب (آسمانی) که پیش از این فرستاده ایمان (واقعی) بیاورید. کسی که خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند، در گم راهی دور و درازی افتاده است. سوره ی نساء، آیه ی 136؛ هم چنین ر. ک: سوره ی آل عمران، آیه ی 81 تا 84؛ شوری، آیه ی 15؛ بقره، آیه ی 285؛ بقره، آیه ی 4 و....
[25] محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی، (قم: موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چاپ اوّل، پاییز 1376)، ص 216 تا 225.
[26] هم چنین ر.ک: سوره ی بقره، آیه ی 79؛ آل عمران، آیه ی 78؛ مائده، آیه ی 15 و 41.
[27]. البته اگر بتوان با دلایل قطعی ثابت کرد که برخی از آموزه های این کتب اسمانی تحریف نشده است، چنان چه از آیه ی 43 سوره ی مائده در باره ی برخی از احکام تورات چنین استفاده می شود، در این صورت ایمان و احترام به این موارد (البته اگر این موارد کاملا مشخص باشند) به همان توصیفی که در (وضعیت قبل از تحریف) گذشت، لازم است.
[28]. سوره ی توبه، آیه ی 30: (وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یُؤْفَکُونَ)؛ یهود گفتند: عُزَیر پسر خداست، و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است که با زبان خود می گوید، که همانند گفتار کافران پیشین است؛ خدا آنان را بکشد، چگونه ازانحراف می یابند!؛ هم چنین ر.ک: سوره ی مائده، آیات 18 و 64؛ بقره، آیه ی 120؛ نساء، آیات 157، 171؛ آل عمران، آیات 69 تا 73؛ مائده، آیه ی 73.
[29]. برای مطالعه ی بیش تر در این زمینه ر.ک: محمدمحمدی ری شهری، بحث آزادی در اسلام، (قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم، چ2، تیرماه 1372).
[30]. هم چنین ر.ک: سوره ی نحل، آیه ی 125؛ هود، آیه ی 32 و...
[31]. البته باید توجه داشت منظور از (کسانی که غیر خدا را می خوانند) در این آیه مشترکین هستند. لیکن مورد خاص، حکم این آیه را منحصر در خود نمی کند بلکه این نهی از دشنام، در باره ی عقاید اهل کتاب نیز صادق است.
[32]. سوره ی انعام، آیه ی 108.
منبع: پلورالیسم دینی ، رضا مصطفی لو، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1380).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین